من خودم تمام خاطرات تورو ساختم عزیزم...
سلام مامان .. اومدم میخوام برات خاطره بگم... میخندی ... چرا ... جدا .. تو واقعا تمام خاطرات منو میدونی .. ولی داری اشتباه میکنیا ... مامان مطمئنی ... ینی تمام خاطرات زندگی منو تو ساختی ! ... فکر کنم داری راست میگی .. این خاطره رو هم تو ساختی ..تو خواستی که به وجود اومد .. ولی ... مامان اینو دیگه بلد نیستی .. این خاطره مال قبل تولدمه مامان ... زمانی که هنوز پسر شما و بابا نشده بودم ... ولی دیگه داشتم میومدم که بشم ... بازم که میخندی .. اون موقع کوچولو بودم ؟ .. خوب آره بودم .. هنوزم کوچیکم ... آها اون موقع نمیفهمیدم ؟.. نه مامان داری اشتباه میکنی ...من از همون روز اول همه چیزو میفهمیدم ... فقط زبون زمینی ها رو بلد نبودم ...نمیتونستم حرف ...
نویسنده :
من
19:29